النا طلاالنا طلا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

النا خوشگله کیجـــــــــــــا

عیدت مبارک گلم

              میلاد حضرت محمد (ص) بر همگان مبارک سلام عزیزدردونه مامان عیدت مبارک امشب شب عیده و  اومدیم خونه مادرشیرین و بعده یه  حموم  درست و حسابی مثه یه دسته گل راحت و اروم لالا کردی منم واست یه هدیه دارم که ناقابله فکر میکنم به عنوان یادگار بد نباشه دیشب بافتم برات یه عروسک زمستونی واسه دخمر تابستونی       هربار که دختر مامان بخواد بره ددر موقع لباس پوشیدن بلا استثنا همچین قیافه ای داره مثه امروز که داشتیم میومدیم خونه مادرو من این عکسو سند برداشتم الهی که من قربون اون هویچ تو دستت هم بشم خرگوشی &...
29 دی 1392

نیم سالگیت مبارک النا جون

      نیم سالگیت مبارک                           سلام دختر نازم 6ماهگی و ورودت به 7ماهگی مبارک انشالله 120 ساله شی دیشب واسه عکسای 6ماهگیت با خاله مینا رفتیم اتلیه وطبق معمول شما اولش خانم بودی و بعده تعویض لباس دمار از روزگارمون در اوردی محیط هم خیلی سرد بود واسه همین زود به عکس گرفتن خاتمه دادیم  در مجموع خیلی از 4 ماهگیت بهتر بود که اصلا نذاشتی عکسی گرفته شه و فقط گریههههههههه لباس اتلیت هم خودم دوختمو بافتم امیدوارم که عکسات خوب از اب دربیاد کیکتو بردیم خونه...
24 دی 1392

نینای نای !!! نینای نای!!!

سلام به شیرینم ماشالله بهت! باورم نمیشه اینقدر بزرگ شدی که میتونی واسم برقصی افرین به دوردونه ی باهوشم امروز صبح وقتی صبحونه میخوردم دیدم داری واسم نینای نای میکنی اول فکر کردم اتفاقی بوده اما همچنان تا همین لحظه داری به کارت ادامه میدی و دایی مهدی ازت فیلم میگیره الهی من فدات شم که اونطور سروسینتو میاری بالا دستاتو صاف میکنی و خودتو به اینطرفو اونطرف تاب میدی تازشم گاهی سرتو عکس شونه هات تکون میدی این عکسم مربوط میشه به یکی دو ساعت پیش البته اینجا دیگه از نی نای نای خبری نیست و این لباس راحتی هم که به تن داری مامان دوزه دیشب برات دوختم مبارکت باشه قندوعسل     شما و مادرشیرین  ...
16 دی 1392

اي دخترشكموووو

سلام به دخترشكموي خودم كه چندروزيه بدجوري به غذاخوردنمون عكس العمل نشون ميدي_ از اونجايي كه ديگه موقع شام و ناهار تو كريرت نميزاريمت و راروئكت جايگزين شده، رو سفره هم تسلط بيشتري داري و مياي وسط سفره و چشاي خوشگلتو گرد ميكني و لباتو غنچه كه به منم بدين بخورم! مام ديگه نميدونيم غذابخوريم يا لباتو؟؟! خلاصه هرچي كه بخوريم شمام بايد يه تست كني و خدابه دادمون برسه كه خوشت بياد ! چهارشنبه كه خونه مادرشيرين بوديم حسابي پلوقرمه سبزي نوش جان كردي و تا نوك قاشق بعدي چنان لجبازي و گريه اي ميكردي كه بياو ببين!! همون شب احساس كردم كه قرمه سبزيه شايد تشنت كرده باشه كه اولين بار نوشيدن آب رو توسط زندايي مهناز تجربه كردي! پنجشنبه شب هم كه بابايي دل و جيگر كب...
14 دی 1392

الناجون تو اين روزها...

سلام به قندو عسلم مامانی شرمنده شماست که اینقدر کم واست پست میزاره اخه واسه نوشتن هر بار باید بیایم خونه مادرشیرین اگرهم با گوشی بزارم قادر به گذاشتن عکسات نیستم دو شب پیش خونه خاله محدثه جون مراسم حلیم پزون طبق روال هرسال برپا بود وشما اولین سالی بود که حضور داشتی دلم میخواست کنار دیگهای حلیم ازت عکس بندازم اما اینقدر هوا سرد بود نشد.اما این عکسو اخر شب که همه مهمونا رفتن از شما و بابایی انداختم راستی عزیزم این لباس راحتی هم تازه برات دوختم مبارکت باشه شکرپنیر ماشالله به قدوبالات این عروسک هم فقط و فقط و فقط واسه دوردونه خودم بافیدم .امیدوارم حداقل به عنوان یادگاری قبولش کنی ...
11 دی 1392

خبرخبر !!یه پیشرفت!!

سلام شیرین عسلم خیلی خوشحالم که این خاطره شیرین رو برات ثبت میکنم یه پیشرفت چشمگیر که بعد یکی دو هفته تلاشت دیروز موفق شدی که خیلی راحت انجام بدی و به طور  پیاپی تکرارش کنی افرین گل2خمرم شما غلت میزنی کاری که اخیرا به ندرت انجام میدادی اما خیلی کم و به سختی. هربار که میزارمت روی زمین سریع غلت میزنی واحساس میکنم که با انجامش خیلی خوشحال میشی و خوشحالتر ازشما مامانی دردونه مامان وقتی موفق میشه:  گرفتن اجسام رو هم خیلی بهتر از قبل انجام میدی و فکر میکنم این روزها با انگیزه تری دیشب که خونه خاله مینا بودیم شما رو بردم حموم و خاله مینا این عکسو ازت انداخت:     حالا میخوام از خوردن غذاهای ...
5 دی 1392

اولین یلدا با الناجون

     سلام و تبریک به هندونه ی مامانی دیشب هم مثه همه ی یلداهای دیگه کلی بهمون خوش گذشت اما امسال بهترینش بود اخه یه دخمر ناز به جمع خونوادمون اضافه شده که با وجودش همه چیز بهترینه خب مام دیشب بهترترین یلدا رو با شما تجربه کردیم همگی رفتیم خونه دایی مصطفی شما و فاطمه جون هم نقل و نبات محفل ما خیلی خوب بود و خوش گذشت اما مامانی یه خورده دلگیر بود که نتونسته برنامه های یلداییشو عملی کنه و دلیلش هم چیزی نبود جز سرماخوردگی شما و هوای سرد این روزها انشالله سال بعد جبران میکنم نبات خانوم و اما یه اشتباه جبران ناپذیر : دوربین رو یادم رفته بود شارژ کنم شاید دلیل این فراموشی مامان نرسیدن به ایده هاش بود که خیلی هم تلاش ک...
2 دی 1392
1